شکست و لذّت

رقص آهنگ سفر در ابهام

طرح تاریک خبر

می چکاند لب بی تاب سحر

تن دیوارِ شکست

رنگ لذّت پیداست

چینه ها منتظرند

چاک دارد دامنشان

تنگِ شدّت پیداست

تک به تک می نوشند

لفظ آزادی را

همچو خاکی تشنه

می پرستد سنگ را

عطر شب ها گویی

پر طپش از هوس اند

لب آرامش دشت

رود وحشت جاری

سایه ها بیدارند

خوابشان کم شده است

ماه تابان پژمرد

کاش آهنگ سفر

می مُرد و نمی گفت خبر!

مقصد

من دلم دریاست ، آبش از امید

چشم من نور است ، نورش از خورشید

مقصدم عشق است ،مرکبم ایمان

راه من دور است

چاره اما نیست .

می شود خسته پای تنهایم

راه من سخت ، ساده می آیم !

دست من سبز است ، سبز و بخشنده

مثل جنگلها ، پاک و پاینده

همسفر برگرد ، تا شویم همگام

تا خود مقصد با تو می آیم .